سلام و عرض ادب
روز خوش دوستان ازتون مشورت میخوام.لطفا کمکم کنید.
حدود سه سال پیش بود که با اقایی اشنا شدم.همون موقع هم هیچکدوم به همدیگه ابراز علاقه نکردیم و قصد چنین کاری رو نداشتیم.فقط دوسته همدیگه بودیم.بعد از مدتی من بهشون علاقه مند شدم و بهشون گفتم این موضوع رو ولی ایشون قبول نکردن اما همچنان با من در ارتباط بودن.هیچوقت به من ابراز علاقه نکردن اما همیشه متوجه اهمیت و توجه ایشون به خودم بودم.بعد از دوسال و خورده ای ایشون گفت که تمام این مدت که با من بوده کسی دیگه رو درکنار خودش داشته و بهش علاقه مند بوده که اون خانم بخاطر خواستگاری که داشتن این اقا رو گذاشتن کنار.ایشون به من ابراز علاقه کرد و گفت میخوام کنار تو زندگیمو از نو بسازم تو به من امیدو آرامش بده و درکنارم بمون.من به شدت شکستم.خیلی روم تاثیر گذاشت چون نمیدونستم کی دیگه رو دوست دارن و درزندگیشون دختری جز من هست وگرنه هیچوقت حاضر نبودم در کنار پسری باشم که دلش جای دیگست...خلاصه کنم براتون که قبول کردم چون بیش از حد بهشون علاقه مند بودم و تو این مدت حتی با پسر دیگه ای چشم تو چشم نشدم و صحبت نکردم.الان رابطمون خوبه و همیشه ابراز علاقه میکنه و میگه از خدا میخوام انقدر بهم توانایی بده که قدرتو بدونم...
ولی مشکلی که من دارم اینه که گذشته ایشون منو اذیت میکنه.اینکه من تمام اون مدت فک میکردم تنها دختر زندگیش منم درحالی که اینطور نبود فک میکردم دوستم داره درحالی که اینطور نبود...همه تصوراتم در باره ایشون عوض شد اما بازم دوستش دارم.نمیتونم ازش بگذرم.وقتی اون بود شادبودم و پرانرژی اما وقتی نبود بی حوصله و افسرده بودم.من موفقیت هامو مدیون ایشونم...
چیکارکنم که گذشته از یادم بره؟به شدت اذیتم میکنه.نمیخوام ازش بگذرم
قراره تا چندماه دیگه نامزد کنیم لطفا مشاوره بدین دوستان